جملات مشهور از کتاب چهارهزار هفته
- اگر هشتاد سال عمر کنید، فقط حدود چهارهزار هفته زندگی خواهید کرد.
- حضور مشکلات در زندگیتان مانعی سر راه داشتنِ زندگیای معنادار نیست، بلکه جوهرهٔ آن است.
- اگر در محل کار به تروفرز بودن مشهور شوید، فقط کار بیشتری روی سرتان ریخته خواهد شد.
- اگر حاضر باشید حس ناخوشایند ندانستن را تحمل کنید، معمولاً یک راهحل خود را به شما نشان خواهد داد.
- آنچه تحملناپذیرش میکند این است که بهغلط باور کنیم درمانی برایش وجود دارد.
- آینده جذابتر از حال است، چون میتوانید در تمام رؤیاهایتان دربارهٔ آن زیادهروی کنید، حتی اگر رؤیاها همدیگر را نقض کنند.
- اگر فقط روی مقصدی که میخواهید روزی در آینده به آن برسید تمرکز کنید، هرگز نمیتوانید از آن تجربیات لذت ببرید.
- «ما جمع تمام لحظات زندگیمان هستیم. هرچه هستیم در این لحظات است: نه میتوانیم از آن فرار کنیم نه کتمانش کنیم.»
- فقدان بخشی از زندگی است. همین است که هست؛ و چقدر آرامشبخش است که این را با تمام وجود بپذیریم.
- هرآنچه در زندگی برایتان باارزش است حاصل اتفاقات و شرایط پیشبینینشدهای است که هیچوقت انتخابشان نکرده بودید.
- برای نهایت لذتبردن از تنها فرصت زندگی که نصیبمان شده، نباید از تکتک ساعات آزاد خود برای رشد شخصی استفاده کنیم.
- قضیه پیچیدهتر از این حرفها است. باید یاد بگیرید به کارهایی که دوست دارید انجام بدهید نه بگویید، چون به این درک رسیدهاید که تنها یک بار شانس زندگیکردن دارید.
- پادزهر اثرگذار در استرس ممکن است درک همین امر باشد که نیاز به اطمینان از آینده هرگز در وجود شما ارضا نخواهد شد، فرقی هم نمیکند چقدر برنامهریزی کنید یا وسواس به خرج دهید.
- ما نباید از دوشنبهها متنفر و به امید آخرهفتهها و تعطیلات زنده باشیم. نباید مجبور باشیم برای دستشویی رفتن دست بلند کنیم و اجازه بگیریم. نباید در روزهای زیبا و دلانگیز در خانههایمان حبس باشیم.
- دنیای ما شده برزخ شبکههای اجتماعی و جلسات آنلاین و بیخوابی. دنیایی که در آن برنامهریزیهای درستوحسابی یا حتی تصور زندگی فراتر از آخرهفتهٔ بعد تقریباً ناممکن است.
- از لحاظ ذهنی در آینده زندگی میکنیم و منتظریم روزی در آینده بالأخره نوبت به انجامدادن کارهایی که واقعاً میخواهیم برسد و در این حین نگرانیم که نکند در سطح مطلوب نباشیم، نکند انگیزه یا قدرت کافی برای همگامشدن با سرعت کنونی زندگی نداشته باشیم.
درباره کتاب چهارهزار هفته
تابهحال به این موضوع دقت کردهاید که عمر انسان بهطرز مضحک، وحشتناک و توهینآمیزی کوتاه است؟
برای درک عمق فاجعه، بیایید از این زاویه به موضوع نگاه کنیم: اگر هشتاد سال عمر کنید، فقط حدود چهار هزار هفته زندگی خواهید کرد. تازه با بالارفتن سن، زمان انگار سریعتر هم میگذرد تا جایی که، به گفتهی افراد شصت-هفتادساله، گذر ماهها به گذر چند دقیقه میماند. بدتر از این را نمیشود تصور کرد: نهتنها چهار هزار هفته ما مدام در حال کمشدن است، بلکه هرچه کمتر میشود، سریعتر هم میگذرد.
شاید از این صحبتها برداشت کنید که مدیریت زمان باید دغدغهی اصلی همهی ما باشد، اما سخت در اشتباهید! الیور برکمن در کتاب چهار هزار هفته مینویسد:
«رشتهی علمی نوین مدیریت زمان، مانند برادر امروزیتر خود بهرهوری، بسیار کوتهفکرانه و ساده است و فقط بر نحوهی پیداکردن راهی برای انجامدادن هرچه بیشتر کارها و وظایف مختلف تمرکز دارد. این تلهای بیش نیست. کارآمدترشدن فقط باعث عجولترشدن میشود و هرچه بیشتر کار کنید، کارهای بیشتری روی سرتان خراب میشود. هیچ آدمی در کل تاریخ بشر به “تعادل بین کار و زندگی”، با هر تعریفی که دارد، دست نیافته و شما نیز قطعاً با خواندن “شش کاری که افراد موفق قبل از هفت صبح انجام میدهند” به این تعادل نمیرسید.»
حقیقت جنونآور دربارهی زمان که ظاهراً کارشناسان حوزهی مدیریت زمان متوجه آن نشدهاند همین است: زمان به طفلی سرکش میماند؛ هرچه بیشتر در مهار آن سعی کنیم و هرچه بیشتر تلاش کنیم به حرفمان گوش دهد، بیشتر از کنترل ما خارج میشود.
کتاب پیش رو احتمالاً کتابی نیست که فکر میکنید و این چیز خوبی است.
برخلاف سایر کتابهای مدیریت زمان، هدف چهار هزار هفته ارائهی مشتی ترفند و شیوه برای مدیریت زمان نیست، بلکه این کتاب بیشتر فلسفهای است دربارهی دو حقیقت مهم ولی درعینحال تلخ:
۱. در زمان کم و چهار هزار هفتهای خود، هرگز نمیتوانید به تمام چیزهایی برسید که آرزویشان را داشتید؛
۲. حتی اگر چنین چیزی ممکن بود، درنهایت هیچ اهمیتی نداشت، زیرا در آخر همه میرا هستیم و مرگ در انتظارمان است.
دانستن این موضوع و پذیرش آن، گرچه ممکن است در وهلهی اول ناامیدکننده باشد، درنهایت رهاییبخش است و میتواند زندگیتان را تغییر دهد.
الیور برکمن که خودش در گذشته خورهی بهرهوری بوده، کتاب چهار هزار هفته را با این باور نوشته که مدیریت زمانی که ما میشناسیم متأسفانه به طرز افتضاحی شکست خورده است و باید دست از وانمودکردن و تکذیب این موضوع برداریم. او در اثر جذاب، تأملبرانگیز و البته با کمی چاشنی طنز به ما کمک میکند از این تقلای پراضطراب و مأیوسانه در برابر محدودیت زمان دست برداریم و این چهار هزار هفته کوتاه عمرمان که تنها فرصت ما برای زندگیکردن است را صرف انسانها و کارهایی کنیم که برایمان ارزشمند و مهم هستند تا زندگی معنادارتری را تجربه کنیم.
اگر میخواهید از این زمانِ کم خود در این کرهی خاکی لذت ببرید، این کتاب را از دست ندهید.
تحسینهای کتاب چهار هزار هفته
کتابی بینهایت آگاهکننده که در این دنیای دیوانهکنندهی کار و بهرهوری و شبکههای اجتماعی بیش از هر چیز دیگری به آن نیاز داشتیم.
مارک منسن؛ نویسندهی کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغهها و اوضاع خیلی خراب است
مهمترین کتابی که تابهحال دربارهی مدیریت زمان نوشته شده است. الیور برکمن ترفندهای بهرهوری را بهشدت محکوم میکند و بینشهای عمیقی به ما میدهد که چگونه از باارزشترین و کمیابترین منبعی که در اختیارمان است به نحواحسن استفاده کنیم.
آدام گرنت؛ نویسندهی کتاب دوباره فکر کن! قدرت شناختن آنچه نمیدانید
الیور برکمن دیدگاهی نو و روشنگر ارائه میدهد. تلاش برای انجام کارهای بیشتر ممکن است بهانهای باشد برای اجتناب از آنچه واقعاً میخواهیم انجام بدهیم. فقط در صورتی که با این مسئله مواجه شویم میتوانیم رویکرد آرامتر، معنادارتر و انعطافپذیرتری برای ساماندهی زمان خود در پیش بگیریم.
کال نیوپورت؛ نویسندهی کتاب مینیمالیسم دیجیتال و کار عمیق
Laleh –
کتاب چهار هزار هفته به شیوهای ساده و کاربردی، می آموزد که چطور زمانتان را متناسب با تغییرات این روزهای جهان هماهنگ کنید و به فعالیتهایی که در ذهن دارید، برسید.
پریسان –
این کتاب بی نظیره ، دید من رو به زندگی تغییر داد