احساسات همراه همیشگی ما و شاید مهمترین عاملی هستند که ما را به انسان تبدیل میکنند. همهی ما کموبیش هر لحظه احساسات گوناگونی داریم. تقریباً میتوان گفت احساسکردن مثل نفسکشیدن است، همان قدر غیرقابلگریز! اما در زندگی طوری وانمود میکنیم که انگار خلاف این درست است.
اغلب اوقات تمام تلاشمان را میکنیم که احساساتمان را انکار یا پنهان کنیم، حتی از خودمان. اکثر ما بهیاد نداریم چگونه با احساساتمان مواجه شویم، بنابراین از آنها طفره میرویم، رویشان سرپوش میگذاریم و سرکوبشان میکنیم. فکر میکنیم احساسات سرعت ما را کم میکنند و مانعی بر سر راه اهدافمان هستند اما نمیدانیم این سرکوبکردن چه عواقب جبرانناپذیری در زندگی ما و اطرافیانمان و حتی نسلهای بعد از ما دارد.
سه درس برای همه فن حریف شدن در احساسات
اگر یاد بگیریم بهجای هراس از احساسات، تمامشان را بپذیریم و حتی با آغوش باز قبولشان کنیم، میتوانیم کاری کنیم که احساساتمان به نفع ما باشند، نه بر علیه ما. با فراگرفتن علم احساسات، مهارتهای لازم برای استفادهی عاقلانه از احساساتمان را یاد میگیریم. در این صورت دیگر احساساتی که حتی گاهی متوجهشان نیستیم، نمیتوانند کنترل ما را به دست بگیرند. همچنین میتوانیم به نزدیکانمان، عزیزانمان و همکارانمان کمک کنیم تا احساساتشان را بهتر مدیریت کنند.
درس مهم شماره یک: دانشمند احساسات باشید
شیوهای علمی برای درک عواطف و احساسات وجود دارد. درست است که شاید برخی از ما قبلاً فکر کرده باشیم (یا حتی هنوز هم فکر کنیم) که احساسات صرفاً چیزهای نامعقول یا بیهوده هستند، اما با مهارتهای درست متوجه میشویم که میتوانیم یاد بگیریم احساسات خودمان و دیگران را درک کنیم، بهدرستی به آنها پاسخ دهیم و احساسات را به شکل اطلاعات ببینیم.
هنگامی که این اطلاعات را با ذهنیت علمی دریافت میکنیم، چیزی به ما میدهند تا به آن فکر کنیم یا تجزیهوتحلیل کنیم، بهخصوص وقتی متوجه میشویم که یکسری احساسات خاص را بیشتر از احساسات دیگر تجربه میکنیم.
استرسِ مداوم بر یادگیری، پردازش حافظه و سلامت روح و جسم تأثیر میگذارد؛ بنابراین دانستن اینکه چه احساسی داریم و شاید کمک به دیگران برای اینکه متوجه شوند چه احساسی دارند، نقش بسزایی در زندگی ما دارد. درست است که بهترین زمان یادگیری این مهارتها در سنین کودکی و نوجوانی است، اما ماهی را هروقت از آب بگیرید تازه است!
مارک و عموی مرحومش ماروین در اواخر دههی ۹۰ تلاش کردند این مهارتها را وارد برنامهی آموزشی مدارس کنند، اما موفق نشدند. نه به این دلیل که کودکان نمیتوانستند آنها را درک کنند یا نمیتوانستند در اینباره گفتگو کنند، بلکه به این دلیل که معلمان (افراد بزرگسال مدرسه) نمیتوانستند این کار را انجام دهند و اهمیت این مسئله را متوجه نمیشدند.
آنها مهارتهای لازم برای کنترل احساسات خود را نداشتند و در نتیجه با داشتن هرگونه گفتوگو با بچههای کلاس درمورد احساسات، شدیداً معذب میشدند. همین نشان میدهد تا زمانی که افراد بزرگسال مدرسه یا جامعه این مهارتها را فرا نگیرند، امیدی به یادگیری نسلهای جوانتر نیست.
درس مهم شماره دو: پنج مهارت هوش هیجانی را یاد بگیرید
داشتن مهارتهای احساسی (دادن اجازهی احساسکردن به خودتان و اطرافیانتان) به این معنا نیست که کیسه بوکس دیگران شوید یا با هر حرفی که دیگران میزنند یا هر کاری که میکنند موافقت کنید. کسانی که مهارتهای هوش هیجانی را میآموزند هم مثل دیگران وقتی مورد حمله قرار بگیرند از خود واکنش نشان میدهند؛ اما سروکلهزدن با احساساتی که در این مواجهه پیدا میکنند، برایشان آسانتر است و در پیداکردن راهحلی مسالمتآمیز مهارت بیشتری دارند. این مهارتها عبارتند از:
- شناسایی احساسات: تشخیص اینکه خودمان و دیگران چه احساساتی داریم، از طریق نشانههای کلامی و غیرکلامی.
- درک احساسات: درککردن این احساسات و مهمتر از آن، یافتن منشأ آنها.
- نامگذاری احساسات: لازم است دامنهی واژگان بهتری در زمینهی آگاهی از احساسات داشته باشیم و بتوانیم احساساتمان را نامگذاری کنیم.
- ابراز احساسات: یادگرفتن بیان احساساتمان به روشی صحیح که به دیگران اطلاع میدهد چه احساسی داریم و شاید به چه اقدام یا حمایتی نیاز داریم.
- تنظیم و تعدیل احساسات: شما باید احساسات خود را تنظیم کنید، نه اینکه بگذارید آنها شما را تنظیم کنند.
با تمرین منظم این مهارتها، در آنها بهتر میشوید و کنارآمدن با برخی افراد، شرایط سخت و شاید حتی زندگی روزمرهتان برایتان راحتتر میشود. بهخصوص اگر این مهارتها را همراه با همسر، خانواده یا همکاران خود تمرین کنید.
درک احساسات احتمالاً یکی از سختترین مهارتها برای تسلط است، زیرا باید بتوانیم در اوج لحظهی برونریزی احساسات بپرسیم: چرا؟ چرا من یا طرف مقابل داریم به این شکل واکنش نشان میدهیم یا چنین احساسی داریم؟ انجام این کار در لحظه سخت است، بهخصوص در شرایطی که احساسات به ما هجوم آوردهاند.
نامگذاری احساسات احتمالاً مهارت خوبی برای شروع یادگیری است، زیرا میتوانیم آن را خودمان بهتنهایی با فهرستی از احساسات انجام دهیم تا دامنهی واژگانی را که در ارتباط با احساسات میشناسیم از محدودهی «عصبانی، ناراحت و خوشحال» فراتر ببریم و احساسات جزئیتر و پیچیدهتر را شناسایی کنیم.
درس مهم شماره سه: هوش هیجانی را به خانه یا محل کار بیاورید
خیلی عجیب است که آدمها چقدر عمیقاً میخواهند و نیاز دارند که احساساتشان را با دیگران در میان بگذارند، اما از طرف دیگر احساسات خود را از یکدیگر پنهان میکنند، چون از مسخرهشدن یا عواقب در میان گذاشتن احساسات میترسند. مثالهای زیادی در این کتاب وجود دارد، بهخصوص از معلمان و والدینی که مارک برای آنها کارگاه آموزشی برگزار کرده است.
وقتی به این افراد فرصت داده میشود، آنها فورانی از استرس، شرم، احساس گناه و سایر احساسات عمیق را بیرون میریزند که افراد در موقعیتهای دیگر فرصتش را ندارند یا احساس امنیت نمیکنند که این احساسات را بروز دهند. بنابراین در کنار اینکه دانشمند احساسات شویم و از آن پنج مهارت هوش هیجانی استفاده کنیم، میتوانیم با انجام این چهار کار، هوش هیجانی را به خانه یا محل کار خود بیاوریم:
- با تنظیمکردن نوعی منشور و الگوبرداری مداوم و مدیریت سالم احساسات، موفقیت خود را تضمین کنید. این کتاب مثالهایی از کلاسهای درس یا خانوادههایی دارد که منشوری تنظیم کردهاند که در آن نوشته شده چگونه با یکدیگر رفتار کنند، چگونه با احساسات برخورد کنند، چه مکالمههایی انجام دهند و از چه لحن و کلماتی استفاده کنند. این کار مبنایی ثابت برای احساسات و روابط تعیین میکند. داشتن این منشور یا توافقات، بعداً در موقعیتی که جروبحث کمی بالا میگیرد کمک میکنند.
- با استفاده از ذهنیت دانشمند احساسات، کاوش کنید تا یادگیرنده باشید و نه کسی که فکر میکند همهچیزدان است و به دیگران کمک کنید تا احساساتشان را نامگذاری کنند، نه اینکه سعی کنید احساسات آنها را اصلاح کنید یا کاهش دهید.
- استراتژی داشته باشید. وقتی بدانید طرف مقابل چه احساسی دارد، میتوانید به او کمک کنید تا به جلو حرکت کند. همین کمک میتواند صرفاً به شکل حضور در کنار او باشد، یا درآغوشگرفتنش (اگر اشکالی نداشت!) یا احتمالاً در صورت لزوم کمک به او برای مراجعه به متخصص.
- بعد از مدتی سراغ فرد را بگیرید، از او بپرسید اکنون چه احساسی دارد، به او کمک کنید تأمل کنند و کمک کنید تا هرگونه الگوی احساسی را شناسایی کند که در طول زمان تکرار میشود.
جملات برجسته از کتاب
- (برای خلاق بودن لازم نیست نابغه باشید!)
- وقتی احساساتمان را نادیده میگیریم یا سرکوب میکنیم، برعکس قویتر میشوند.
- هرچه بیشتر برای شادی ارزش قائل باشیم، بیشتر احساس سرخوردگی میکنیم.
- زبانی که به آن تکلم میکنید، تعیینکنندهٔ جهانبینی و حتی نحوهٔ کارکرد ذهنتان است.
- برخلاف آنچه آموختهایم، دنبالکردن مداومِ خوشحالی میتواند ما را از آن دور کند.
- وقتی بیشتر از همیشه به حمایت عاطفی احتیاج داریم، کمتر از همیشه آن را دریافت میکنیم.
- در مسیر تبدیلشدن به دانشمند احساسات، باید از وسوسهٔ قاضی شدن در برابر احساسات خودداری کنیم.
- اگر احساساتمان را ابراز نکنیم، مثل بدهی رویهم تلنبار میشوند و بالاخره مهلت پرداخت و تسویهحسابشان سر میرسد.
- زندگی عاطفی ما شبیه ترن هوایی است. یک لحظه بالا میرویم و لحظهای دیگر با سرعت به پایین رانده میشویم.
- عواطف و احساسات به تفکر ما هدف، اولویت و تمرکز میدهند. آنها به ما میگویند با دانشی که حواس ما در اختیارمان میگذارد چه کنیم.
- ما حاضریم بهخاطر شهرت و آبرویمان هم که شده، بهتر رفتار کنیم. آیا خانوادهتان شایستهٔ تلاشی که برای بهتر بهنظررسیدن در چشم دیگران میکنید نیستند؟
- اگر در زندگی عصبانی باشید، هر جا که نگاه کنید عصبانیت و خشم میبینید. این قضیه درمورد باقی احساسات، حتی احساسات مثبت، هم صدق میکند.
- احساسات منفی عملکردی سازنده دارند: کمک میکنند توجهتان متمرکزتر شود. احساس شادی این کار را نمیکند، بلکه احساس ناراحتی است که ما را کمک میکند از پس شرایطی دشوار بربیاییم.
- ما با استعداد ذاتی برای تشخیص اینکه خودمان یا دیگری چه حسی و به چه دلیل داریم به دنیا نمیآییم. همه باید این مهارت را یاد بگیریم.
- حرفهای طرف مقابل را برای درککردن گوشکنید، نه برای اینکه استدلال خودتان را از روی آن درست کنید. به خاطر داشته باشید که رفتار طرف مقابل یک علامت است و خود احساس واقعیاش نیست.
معرفی کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات
اکثر ما از سروکلهزدن با احساسات واهمه داریم، درحالیکه احساساتمان شاید مهمترین عاملی هستند که ما را به انسان تبدیل میکنند.
ما در هر لحظه بالاخره یک احساسی داریم، حتی معمولاً بیش از یک احساس خاص در لحظه. حسنکردن مانند فکرنکردن است یا نفس نکشیدن. تا این اندازه غیرممکن. اما در زندگی جوری وانمود میکنیم که انگار خلاف این است، چون در نظر ما احساسات نمایانگر نقاط ضعف ما هستند و چه کسی دوست دارد نقاط ضعفش را به نمایش بگذارد؟
بنابراین، اکثر اوقات تمام تلاشمان را میکنیم که آنها را انکار یا پنهان کنیم، حتی از خودمان. ما اجازهی احساسکردن را از خودمان سلب میکنیم، روی احساساتمان سرپوش میگذاریم و آنها را خفه میکنیم.
ولی مسئله اینجاست که اگر احساسات و عواطف را درک نکرده و استراتژیهایی برای رودرروشدن با آنها پیدا نکنیم، عنان زندگی ما را به دست میگیرند.
احساساتی که خیلی قوی هستند در درونمان بزرگ میشوند، مثل نیرویی تاریک که عاقبت تمام کارهایمان را مسموم میکند، چه خوشمان بیاید چه نیاید. و این مسئله فقط برای احساسات ناخوشایند صدق نمیکند. چراکه حتی وقتی همهچیز خوب پیش میرود هم نمیتوانیم بفهمیم که دقیقاً چه حسی داریم. به لذتبردن از احساسمان اکتفا میکنیم و درونمان را عمیقتر کاوش نمیکنیم؛ البته که این رفتار اشتباه است. اگر قرار باشد در آینده انتخابهای مثبتی بکنیم، باید بدانیم چرا و چه چیزی موجب خشنودی ما میشود.
مارک براکت مینویسد:
«احساسات نوعی اطلاعات هستند شبیه گزارشهای خبری از درون روانمان که پیامهایی را راجع به آنچه درون هر شخص منحصربهفرد، یعنی هر کدام از ما، رخ میدهد ارسال میکنند. این پیامها در واکنش به رویدادهای مختلف درونی و بیرونی است که تجربه میکنیم. ما باید به این اطلاعات دسترسی پیدا کنیم و بفهمیم که این احساسات به ما چه میگویند. بدین طریق میتوانیم آگاهانهترین تصمیمات را بگیریم.»
او در کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات به ما یاد میدهد:
- عواطف خودمان و دیگران را شناسایی کنیم. نهفقط در چیزهایی که فکر میکنیم، احساس میکنیم یا میگوییم؛ بلکه در حالات صورت، زبان بدن، تُن صدا و دیگر علائم غیرکلامی.
- این احساسات را درک کرده و منشأشان را که تجربیاتی است که موجب بروزشان شده شناسایی کنیم و بعد نتیجهگیری کنیم که آنها چه تأثیری بر رفتارهایمان داشتهاند.
- هر احساس را با واژگان دقیق نامگذاری کنیم. یعنی فقط به خودمان «خوشحال» یا «ناراحت» نگوییم، بلکه عمیقتر نگریسته و به ظرایف و پیچیدگیهای احساسمان توجه کنیم.
- احساساتمان را مطابق با هنجارهای فرهنگی و بافتهای اجتماعی بهگونهای ابراز کنیم که موجب آگاهیبخشی و برانگیختن حس همدلی در شنونده گردد.
- از طریق استراتژیهای عملی برای روبهروشدن با آنچه خودمان و دیگران حس میکنیم، احساسات را تنظیم و تعدیل کنیم، نه اینکه بگذاریم آنها ما را تنظیم و تعدیل کنند.
کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات از شما نمیخواهد فقط احساسات شاد و مثبت داشته باشید. بلکه هدف این کتاب این است که به شما توانایی تجربه و ابراز تمام احساسات و عواطف را نشان بدهد تا بتوانید هم احساسات خوشایند و هم احساسات ناخوشایند را در جهت مناسب تعدیل کنید تا به سلامت بیشتر برسید، تصمیمگیریهای آگاهانهتری داشته باشید، روابط بامعنایی بسازید و آنها را حفظ کنید و پتانسیل خود را محقق سازید.
هنر همه فن حریف شدن در احساسات، هنر ساختن زندگی مملو از روابط سالم، مهربانی و حس هدفمندی است.
معرفی کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات در پادکست جافکری
تحسینهای کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات
هرچقدر کتاب هنر همه فن حریف شدن در احساسات را توصیه کنم باز هم کم است… کاربردی، راهبردی و عملی. از آن دسته کتابهایی که خیلی خوشم میآید. واقعا از خواندن این کتاب لذت بردم.
برنه براون؛ نویسندهی کتاب اطلس دل و شجاعت در برهوت
ما اغلب یک دوگانگی کاذب بین تفکر و احساس ایجاد می کنیم. در این دوگانگی، تفکر برایمان مهم، قوی و سازگار است، اما احساس نادیده گرفته میشود. مارک براکت به ما نشان می دهد که چگونه احساسات و توانایی ما در درک و استفاده از احساسات کلید اصلی برای رسیدن به جایگاهی است که ظرفیتش را داریم.
کارول دوک، استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد و نویسندهی کتاب طرز فکر
ملیکا –
کتاب فوق العادهای بود، درباره شناخت درست احساساتِ مون و در نتیجه دریافت بازخورد هایی صحیح از اطرافیان🫂✨
نفیسه خسروجردی –
سپاس از همراهی شما 🌻🙏
نیل –
سلام نسخه صوتی این کتاب رو هرچقدر سرچ می کنم پیدا نمی کنم
نیل –
سلام نسخه صوتی این کتاب رو هرچقدر سرچ می کنم پیدا نمی کنم کجا می تونم بخرمش