«بهترین کتابی که دربارهی اضطراب خواندهام.»
ـ مارک منسن
«پر از نکات کاربردی، علمی و حاصل تجربهی شخصی. کتابی که بسیار دوستش دارم.»
ـ مت هیگ، نویسندهی کتابخانهی نیمهشب
«کتابی خردمندانه و مؤثر در مورد چگونگی گذر از اضطراب و احیای زندگی. نبرد و پیروزی سارا بر اضطراب الهامبخش است و راهحلهایی را ارائه میدهد که جواب میدهند. نخست هیولا را زیبا می کنیم آمیختهای از علم و تجربهی زیسته است.»
ـ خاویر آمادور، روانشناس و مدیر مؤسسهی LEAP
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چینیها معتقدند برای اینکه بر هیولا تسلط یابیم، قبل از هر کاری باید نخست زیبایش کنیم.
در این لحظه مطمئن بودم که درکش نکردهام. من زندگی را «درک نکردهام» و تمامی مردم کرهی زمین آنرا درک کردهاند. آنها کتاب راهنما گرفتهاند. مردم نامهای دریافت کردهاند که یادشان میدهد چگونه به مکالمههای طنزآمیز وارد شوند. آنها شیوهنامههای انتخاب بهترین مسیر شغلی را دریافت کردهاند. بهنوعی به نظر میرسد آنها دلیل وجود ما را میدانند. لعنتی! لعنتی! چطور باید از پسِ آنچه نامش را زندگی گذاشتهاند بربیایم؟
یکی از فایدههای خیلی مهم افزایش سن این است که به شما میفهماند هیچ کتاب راهنمایی در کار نیست. هیچکس آنرا ندارد! هیچکدام از ما نمیدانیم داریم چکار میکنیم!
مسئله این است که تمام تلاشمان را به کار میگیریم تا طوری به نظر برسیم که انگار کتاب راهنما را دریافت کردهایم و قطعاً بلدیم چطور این مسخرهبازی را ـ که نامش را زندگی گذاشتهاند ـ به انجام برسانیم. بهجای اینکه به دوستانمان بگوییم ناامیدانه تنهاییم، فقط لبخند روی لبمان مینشانیم و در مهمانیهای شام با صدای بلند پرحرفی میکنیم تا به دیگران نشان دهیم خیلی به خودمان مطمئن هستیم.
جملاتی از کتاب نخست هیولا را زیبا میکنیم
- نیرویی که بیشترین درد را برایش داشته و بهترین معلمش هم شده، یعنی اضطراب.
- رنج، صرفنظر از شدتش، چیزی است که باید در آن نشست نه اینکه از آن فرار کرد.
- هیولا همیشه درون ماست… اما انتخاب با ماست که آن را رام کنیم یا به آن اجازه دهیم ما را ببلعد.
- هیولاها تنها زمانی قدرت دارند که ما اجازه دهیم ترس، کنترل را به دست بگیرد.
- اگر افسردهای، در گذشته زندگی میکنی. اگر مضطربی، در آینده زندگی میکنی. اگر در آرامشی، در زمان حال زندگی میکنی.
- ارائهٔ دو هفتهٔ آینده حقیقتاً مضطربکننده است. درک میکنم. اما بیایید همینجا رهایش کنیم و بهخاطر اینکه نگرانیم، نگران نباشیم. قبول است؟
- خودم را قانع میکنم که کنترل زندگی و تقلا برای رسیدن به کمال از من دربرابر اضطراب محافظت میکند. اما این کار فقط اتفاقات ترسناکتری را رقم میزند.
- همانطور که تُله میگوید، نگرانیها در زمان حال وجود ندارند. نگرانیهای آینده و گذشته هم حضور ندارند، آنها روایتهایی هستند که ما در زمان حال میسازیم.
- اما موضوع همین است. آسیبپذیری بزرگترین هدیهای است که میتوانید به عزیزتان تقدیم کنید. برنه براون این جمله را به ما میگوید. آسیبپذیربودن اول گفتنِ «دوستت دارم» است، انجام کاری است که تضمینی برایش نیست.
- استرس و اضطراب هشدارهایی از طرف مغز و بدنم بودن، مثل دردی که باعث میشه دستت رو از آتیش دور کنی. اونها همون کاری رو انجام میدادن که وظیفهشون بود: به من میگفتن چیزی سر جاش نیست.
- «باید تنهایی زجر بکشیم. اما حداقل میتوانیم دستانمان را برای در آغوش کشیدن همسایههایی که مثل خودمان زجر کشیدهاند، از هم گسیختهاند و از همه مهمتر، مضطرباند، باز کنیم، گویی با مهربانترین لحن ممکن بگوییم: “من درکت میکنم… “»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.