زندگی این پسر

This Boy's Life

نویسنده:
مترجم:

انتشار میلادی 1990
انتشار شمسی 1400
شابک 9786222540722
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
تعداد صفحه 240
سری چاپ

۸۲,۰۰۰ تومان

جملاتی از کتاب زندگی این پسر

  • هرازگاهی شبی می‌رسید که جز نشستن و گریه‌کردن هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد.
  • مثل هرکسِ دیگری، او هم همزمان چیزهای متفاوتی می‌خواست؛ قلب آدمی جنگلِ تاریکی است.
  • قدرت فقط وقتی لذت‌بخش است که به رسمیت شناخته شود و بقیه از آن بترسند. شهامت و بی‌پروایی در ضعیفان برای قدرتمندان دیوانه‌کننده است.
  • هر مسابقه را با این باور آغاز می‌کردم که قرار بود برنده شوم، و مسابقه را با این باور به پایان می‌بردم که من باید برنده می‌شدم.
  • اما او شجاعت و انضباط آلمانی‌ها را می‌ستود و می‌گفت به‌نظر او در جنگ طرفِ گروه اشتباه را گرفته بودیم. باید به مسکو حمله می‌کردیم، نه برلین.
  • به‌رغم همه‌چیز، ما دهاتی بودیم، و برای یک دهاتی نقطهٔ عطفِ سفر به شهر لحظهٔ ترکِ شهر است، لحظه‌ای که شهر همچون تله‌ای که دیر بسته شده، پشت‌سرش بسته می‌شود.
  • راجع به من چه فکری می‌کرد؟ از نکوهش و نارضایتی‌اش می‌ترسیدم، اما بیش از آن از درک‌نکردنش می‌ترسیدم. حتی از احساسِ تمسخرش درقبالِ چیزی که نمی‌توانست درکش کند هم وحشت داشتم.
  • قربانی‌ها سزاوار سرزنش‌اند؛ بگذار مردم هرقدر دوست دارند تظاهر کنند که این‌طور نیست؛ خودی باشی بهتر است تا غریب بیفتی؛ مغروربودن بهتر از مهربان‌بودن است؛ و همرنگ جماعت بودن بهتر از تنهابودن است، چون این‌طوری بیش‌تر خوش می‌گذرد.

درباره کتاب زندگی این پسر

تفنگ را پر کردم، یک فشنگ وارد لوله شد، انگشتم بدون فشار روی ماشه بود، و از طریق مگسک تفنگ هر کسی را که رد می‌شد نشانه می‌گرفتم: زن‌های کالسکه‌به‌دست، بچه‌ها، مأموران شهرداری که می‌خندیدند و یکدیگر را صدا می‌زدند. هر کس از زیر پنجره‌ی ما رد می‌شد‌، مجبور بودم لب‌هایم را گاز بگیرم تا جلوی خنده‌ای را بگیرم که از سر شور و شوقم به‌خاطر برتری‌ام از آن‌ها و تصورِ احساسِ امنیتِ بی‌معنی و معصومانه‌شان بر لبم می‌نشست.

اما بعد از مدتی، این معصومیت آزارم می‌داد. یک‌جور عصبانیت عجیب‌غریب بود که سال‌ها بعد در وجود همخدمتی‌های دوران سربازی‌ام دیدم، و وقتی‌که شهروندان غیرمسلح ویتنامی را به‌صورت گروهی جمع می‌کردیم و آن‌ها با ما حرف می‌زدند، خودم هم چنین حسی را تجربه کردم. قدرت فقط وقتی لذت‌بخش است که به رسمیت شناخته شود و بقیه از آن بترسند. شهامت و بی‌پروایی در ضعیفان برای قدرتمندان دیوانه‌کننده است.

یک روز بعدازظهر ماشه را کشیدم. به‌سمت زن و مرد مسنی نشانه گرفته بودم. آن‌ها آن‌قدر آهسته حرکت می‌کردند که وقتی به پیچِ انتهای تپه رسیدند، پاک کنترلم را از دست دادم. باید شلیک می‌کردم. نگاهی به سروته خیابان انداختم. خیابان خالی بود. به‌جز دو سنجاب که روی سیم‌های تلفن دنبال یکدیگر افتاده بودند، هیچ جنبنده‌ای آن‌جا نبود. یکی از سنجاب‌ها را با نشانه دنبال کردم. نهایتاً سنجاب لحظه‌ای بی‌حرکت ایستاد و من هم شلیک کردم. سنجاب مستقیم افتاد در خیابان. خودم را در تاریکی عقب کشیدم و منتظر ماندم تا اتفاقی بیفتد. مطمئن بودم یک نفر صدای شلیک را شنیده یا سقوط سنجاب به خیابان را دیده بود. اما صدایی که به‌نظر من خیلی بلند می‌رسید برای همسایگان‌مان چیزی بدتر از صدای محکم‌کوبیدنِ درِ کابینت نبود. پس ‌از مدتی دزدکی نگاهی به خیابان انداختم. سنجاب کاملاً بی‌حرکت بود؛ شبیه شالی که یک نفر روی زمین انداخته باشد.

توبیاس ولف

توبیاس ولف نویسنده‌ی کتاب‌های داستانی و غیرداستانی است. او استاد دانشکده علوم انسانی دانشگاه استنفورد است که دروسی همچون انگلیسی و نویسندگی خلاق را تدریس می‌کند. آثار او برنده جوایز بسیاری نظیر پن/مالامود، پن/فاکنر، جایزه بهترین کتاب لس‌آنجلس شده است. از آثار این نویسنده می‌توان به کتاب‌های «زندگی این پسر»، «دزد پادگان»، «مدرسه‌ی قدیم» و «در ارتش فرعون» اشاره...

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زندگی این پسر”