درونگرایی یکی از ویژگیهای شخصیتی است و مشخصهاش ترجیحدادن تنهایی و محیطهای آرام است. از طرف دیگر، افسردگی یکی از مشکلات سلامت روان است و شامل غم و ناامیدی مداوم میشود. ممکن است احتمال تجربهی خستگی اجتماعی در درونگراها بیشتر باشد، اما هر دو گروه درونگراها و برونگراها ممکن است انواع مشکلات هیجانی مانند افسردگی را تجربه کنند و این موضوع ارتباطی به تیپ شخصیتی افراد ندارد. در این مقاله به علت درونگرایی پرداخته ایم با ما همراه باشید.
آنچه در این مقاله میخوانید
درونگرا یعنی چه؟
ریشهی کلمهی درونگرا از دو کلمهی لاتینِ intro بهمعنی «درونی» و vertere بهمعنی «برگشتن» گرفته شده است و منظور این است که فرد برای انرژیگرفتن و فکرکردن به درون خود برمیگردد. اگر افراد از انجام فعالیتهای انفرادی انرژی بگیرند، دورهمیهای اجتماعی کوچکتر را ترجیح دهند و بعد از تعاملهای اجتماعی گسترده احساس خستگی کنند، آنها را در گروه درونگراها دستهبندی میکنند. در گذشته، عبارت درونگرا بار منفی داشت. اما با گذشت زمان درک ما هم تکامل یافت و از آن دیدگاه منفی، که درونگرایی را به کمرویی مرتبط میدانست، دست کشیدیم و دیدگاهی جدید پیدا کردیم که برای نقاط قوت درونگراها مثل تفکر عمیق، خلاقیت و کارکردن متمرکز ارزش قائل است. برخی ویژگیهای رایج درونگرایی عبارتاند از:
- ترجیحدادن تنهایی
- حلقههای اجتماعی کوچک
- متفکر و اهل تأمل
- حساس به محرکهای خارجی
- مهارت شنیداری خوب
- سطوح بالاتر خلاقیت
- گفتوگوهای معنادار را به صحبتهای کوتاه و بیهدف ترجیحدادن
آیا همهی درونگراها افسردهاند؟
جن گرانمن در کتاب «زندگیهای پنهان درونگرایان» مینویسد: درونگرا بعد از یکی دو ساعت «روشنبودن» در اجتماع شروع میکند به محوشدن. این زمانی است که لازم است از جمع دور شود و دوباره انرژی بگیرد. تقریباً بهازای هر یک ساعتی که با دیگران میگذراند، دو ساعت در خلوت به سر میبرد. از نظر او، این نشانهی افسردگی یا رفتار «ضداجتماعی» نیست. برعکس، تنهابودن او را ازنظر روحی و عاطفی تغذیه میکند، درست مثل اینکه خوردن و استراحت بدن را از نظر فیزیکی قوت میبخشد.
خیر، همهی درونگراها افسرده نیستند. شاید دلیل این فرضیه این باشد که بهاشتباه خصوصیات اخلاقی درونگراها را در مقابل برونگراها قرار میدهند. درونگراها ترجیح میدهند تنها باشند و تعاملهای اجتماعی محدود داشته باشند و این موضوع ممکن است با ناراحتی و انزوای اجتماعی اشتباه گرفته شود، اما این جنبه فقط یکی از جنبههای این تیپ شخصیتی است. جامعه اغلب بهسمت برونگراها سوگیری دارد و همین موضوع اغلب سبب ایجاد این فرضیه میشود که درونگراها خوشحال نیستند. البته، درونگراها با ماهیت متفکر خود به کمال میرسند و میتوانند بدون افسردهشدن زندگیای راضیکننده و معنیدار داشته باشند. در سایت Choosingtherapy به بررسی این موارد به صورت کامل پرداخته است که در صورت نیاز به اصلاعات بیشتر پیشنهاد میکنم بررسی بفرمایید.
این باور که همهی درونگراها افسردهاند چه ضرری دارد؟
این باور که همهی درونگراها افسردهاند سبب میشود کلیشههای مضر باقی بمانند و این باور را ایجاد میکند که درونگرابودن ذاتاً چیز بدی است. اگر بخواهیم درک و پذیرش را پرورش دهیم، باید این افسانه را از بین ببریم. بهاینترتیب، درونگراها میتوانند ویژگیهای خاص خود را بدون انگهایی که به فرایندهای درونیسازیشان زده میشود بپذیرند.
آیا احتمال افسردهشدن درونگراها بیشتر است؟
مطالعات انجامشده نشان میدهند که احتمال تجربهکردن علائم افسردگی و اضطراب در درونگراها بیشتر است. فرضیهی مطرحشده در تحقیقها این است که دلیل این موضوع متفکربودن درونگراهاست. البته، ویژگیهای شخصیتی بهتنهایی تعیینکنندهی میزان خطر ابتلا به افسردگی نیستند. عوامل گوناگونی مانند ژنتیک، محیط و تجربیات فرد در زندگی نقش مهمی در این موضوع دارند. البته، با وجودی که احتمالاً درونگراها بیشتر مستعد افسردگیاند، همهی آنها افسردگی را تجربه نمیکنند.
تفاوت درونگرایی و افسردگی درونگراها
درک نشانههای افسردگی در درونگراها مسئلهای حیاتی است؛ چون بهاینترتیب میتوانیم بین ماهیت درونگرایی فرد و مشکلاتی که او بهدلیل افسردگی دارد تمایز قائل شویم. ممکن است فرد درونگرا موقتاً خودش را کنار بکشد، اما افسردگی مستلزم وجود مداوم احساس ناامیدی و بیعلاقگی و تغییر الگوهای خواب و اشتهاست.
نشانههای افسردگی درونگراها:
- خوابیدن بیشتر یا کمتر از حد معمول
- کنارهگیری اجتماعی
- غم و اندوه مداوم
- ازدستدادن علاقه به فعالیتهایی که روزی از آن لذت میبردند
- خستگی
- تحریکپذیری
- مشکل تمرکز
- علائم فیزیکی (دردهای بیاننشدنی، سردرد یا مشکلات گوارشی)
شناسایی تفاوتهای بین افراد درونگرا و درونگراهای افسرده به ما کمک میکند به درک بهتری از تفاوتهای ظریف بین جمعیت درونگراها برسیم و از افرادی که به کمک نیاز دارند پشتیبانی کنیم.
عوامل خطر برای افسردگی درونگرا
درونگرابودن بهمعنی افسردهبودن نیست، اما عوامل بالقوهی زیادی برای تحریک افسردگی در درونگراها وجود دارد. افراطاندیشی (Overthinking) و تجزیهوتحلیلکردن خود میتواند افکار منفی را تقویت کند و بهطور بالقوه به ایجاد چرخهای از ناراحتی منجر شود.
جن گرانمن در کتاب «زندگیهای پنهان درونگرایان» مینویسد: فکرکردنِ زیادی چگونه به شما آسیب میرساند؟ وقتی نمیتوانید از افکارتان خارج شوید، در حالت اندوه قرار میگیرید و این برای سلامتیتان مضر است. تحقیقی که در مجلهی روانشناسی غیرعادی منتشر شد نشان میدهد که اندیشیدن زیادی به کمبودها، اشتباهات و مشکلات احتمال مشکلات سلامت روان، مانند اضطراب و افسردگی، را افزایش میدهد. و با کاهش سلامت روان به نشخوار فکری بیشتری روی میآورید و این خود به دور باطلی منتهی میشود که شکستنش مشکل است.
بههمینترتیب، فشارهای اجتماعی برای تطبیقیافتن با هنجارهای برونگرایانه میتواند سبب فرسودگی درونگرایان و احساس درکنشدگی یا بیکفایتی شود و در آسیبپذیری آنها در برابر افسردگی اثر بگذارد. عوامل خطر افسردگی در درونگرایان عبارتاند از:
احتمال معاشرتکردن درونگراها کمتر است
درونگراها تنهایی را دوست دارند. اما، اگر در این تنهایی افراط کنند، این موضوع میتواند به انزوای اجتماعی طولانیمدت منجر شود. ارتباطهای انسانی نقشی حیاتی در سلامت روانی دارند. عدمتعادل بین تفکر و تأمل در خود و معاشرت میتواند احتمال بروز افسردگی را افزایش دهد.
بقیه به حدومرزهای درونگراها احترام نمیگذارند
احترامنگذاشتن به حدومرزهای درونگراها میتواند سبب افزایش خطر ابتلا به افسردگی در آنها شود. وقتی به نیاز آنها برای داشتن فضای شخصی و تنهایی احترام گذاشته نشود، این موضوع میتواند به پدیدهای بینجامد که اصطلاحاً «خماری درونگرا» نام دارد و در این زمان فرد درونگرا احساس میکند زیر فشار زیاد و خسته و منزوی است. اینکه فرد درونگرا را مدام بهسمت موقعیتهای برونگرایی بفرستیم میتواند سبب فرسایش سلامت روان آنها شود و احتمالاً نشانههای افسردگی را در آنها ایجاد یا تشدید کند.
درونگراها در جامعهای برونگرا زندگی میکنند
هنجارهای اجتماعی اغلب بهنفع رفتارهای برونگراها در نظر گرفته شدهاند و از درونگراها میخواهند تمایلهای طبیعی خودشان را با این هنجارها هماهنگ یا سرکوب کنند. این موضوع میتواند به تشدید احساساتی مانند کمبود، انزوا و تضاد هویت منجر شود. این فشار اجتماعی میتواند سبب تشدید احساس تعلقنداشتن شود و شاید به ایجاد نشانههای افسردگی بینجامد؛ چون درونگراها مدام در تقلا هستند تا خود واقعیشان را با انتظار بیرونی تطبیق دهند.
درونگراها استانداردهای بالایی دارند
درونگراها اغلب استانداردهای بالایی برای خودشان در نظر میگیرند و سعی میکنند در جنبههای گوناگون زندگی بهترین باشند. این فشاری که آنها به خودشان میآورند میتواند مانند شمشیری دولبه باشد. این انتظارات میتواند آنها را به موفقیت برساند، اما میتواند احساس ناکافیبودن آنها را نیز تشدید کند. درونگراها ذاتاً به افراطاندیشی گرایش دارند و این موضوع میتواند به خودارزیابی مداوم آنها بینجامد و اشتباهات و خطاهایی را که مرتکب شدهاند در نظرشان بزرگتر جلوه دهد. این انتقاد مداوم از خود ممکن است به بستری مناسب برای ایجاد درکی منفی از خود شود و موجب شود فرد به خود شک کند و محیطی مناسب برای پرورش افکار افسردگی ایجاد کند.
درونگراها مستعد نشخوار فکریاند
درونگراها نوعی استعداد ذاتی برای تأمل عمیق در خودشان دارند و همین توانایی به آنها اجازه میدهد بتوانند با قدرت و شدت زیادی در احساسات و افکار خودشان کاوش کنند. البته، این نقطهی قوت میتواند به نشخوار فکری منجر شود و درنتیجه به ضعف تبدیل شود. تمایل به نشخوار فکری یعنی تکرار مکرر اتفاقات ناخوشایند یا نگرانیها در ذهن خود بدون اینکه به نتیجهی خاصی برسد. در درونگراها، افراطاندیشی میتواند با نشخوار فکری همراه شود و هیجانات منفی و مشکلات را بزرگ کند.
ممکن است درونگراها شبکهی پشتیبانی محدودی داشته باشند
درونگراها اغلب گروهی از دوستان نزدیک و افراد معتمد را دستچین میکنند و برای ارتباط عمیق و رابطههای معنیدار در یک شبکهی اجتماعی بزرگ ارزش قائلاند. این روش مزایای خودش را دارد، اما در زمان بروز مشکلات هیجانی چالشهایی ایجاد میکند. چرخهی دوستان این افراد محدود است و شاید حتی تعداد افرادی که درونگراها با آنها راحت باشند و بتوانند دربارهی این چالشها با هم صحبت کنند از این هم کمتر باشد. بهعلاوه، اگر فردی درونگرا دربارهی مشکلش صحبت کند، ممکن است شخص دیگری نظری اشتباه دربارهی افسردگی او بدهد و سبب شود فرد درونگرا دیگر صحبت خود را ادامه ندهد.
ممکن است درونگراها دربارهی سلامت روان انگهایی را درونیسازی کرده باشند درونگراها تمایل دارند با چالشهای خود بهشکلی درونی کنار بیایند و انگهایی که دربارهی سلامت روان زده میشود میتواند مانعی مهم ایجاد کند و درونگرا را از کمکگرفتن برای درمان افسردگیاش منصرف کند. بسیاری از درونگراها ترجیح میدهند مشکلات خود را خصوصی حل کنند، آنها فکر میکنند باید بتوانند هیجانات خود را مستقلاً و بهتنهایی مدیریت کنند. این رویکرد گواهی بر میزان اتکای این افراد به خودشان است. اما، اگر آنها را از دسترسی به کمک موردنیازشان منع کنند، ممکن است برای آنها مشکلزا باشد.
درونگراها ذاتاً حساساند
درونگراها اغلب هم به محرکهای بیرونی و هم به دورنمای هیجانی خود بسیار حساساند. این حساسیت میتواند منبعی برای عمق و بینش باشد، اما درعینحال میتواند در مقابله با تجربههای منفی آنها را بسیار آسیبپذیر کند. درونگراها اطلاعات را بسیار عمیق پردازش میکنند و احتمال اینکه رویدادها و هیجانهای بیرونی را درونیسازی کنند بسیار زیاد است. درنتیجه، اتفاقهای منفی میتواند در آنها عمیقتر طنینانداز شود و حتی سبب تحریک آبشاری از احساسات افسردهکننده شود.
فرد درونگرا چطور باید با افسردگی مقابله کند؟
مقابله با افسردگی برای فرد درونگرا نیازمند وجود راهبردهایی شخصیسازیشده است که کاملاً مطابق با نیازها و اولویتهای خودتان باشد. ایجاد سازوکاری برای مقابله، که مختص خود فرد درونگرا باشد، بسیار حیاتی است؛ چون ممکن است برخی از روشها با ماهیت درونگرای شما همخوانی نداشته باشند. این راهبردها میتوانند سبب ارتقای توانایی شما برای مدیریت مؤثر افسردگی شوند و درعینحال به نواحی امن شما احترام بگذارند و سبب بهینهشدن سلامت روان شما شوند. در ادامه، هشت راهنما مطرح کردهایم تا با کمک آنها بتوانید در جایگاه فردی درونگرا با افسردگی خود کنار بیایید.
روشهایی خلاقانه برای نشاندادن احساسات خود پیدا کنیددلسوزی برای خود را تمرین کنید
پیداکردن روشهای خلاقانهای مانند هنر، نوشتن یا موسیقی میتواند راهبردی موفقیتآمیز برای مقابلهی درونگرایان با افسردگی باشد. استفاده از این رسانههای بیانی کانالی ایمن در اختیار او قرار میدهند تا در خودش تأمل کند و عواطف و هیجانهای خود را آزاد کند. انجامدادن کارهای هنری مانند نقاشی، طراحی یا مجسمهسازی به شما اجازه میدهد احساس خود را بهشکلی بصری بیرونیسازی کنید. بهاینترتیب معمولاً نکات ریز و ظریفی منتقل میشوند که شاید کلام نتواند بهراحتی آنها را انتقال دهد.
دلسوزی برای خود را تمرین کنید
برنامهریزی و هدایت افسردگی در درونگرایان نیازمند داشتن روشی مهربانانه و دلسوزانه برای برخورد با خودتان است. درونگراها اغلب افکار و احساسات منفی را خیلی عمیق درونیسازی میکنند که این کار بهطور بالقوه آثار و علائم تمایل به افسردگی را تشدید میکند. انتقاد از خود میتواند به پاسخی پیشفرض تبدیل شود؛ چون، وقتی شما فردی درونگرا باشید، برای هر کمبودی که میبینید یا انتظاراتی که برآورد نشدهاند خودتان را بهدقت ارزیابی میکنید. این ارزیابی شخصی دائمی سبب ماندگارشدن چرخهای از احساسات منفی میشود و احساس ناامیدی و بیکفایتی را عمیقتر میکند.
کمک حرفهای بگیرید
سعی کنید رواندرمانگری پیدا کنید که رویکردهای درونگرایانه را درک کند؛ بهاینترتیب، گامی دگرگونکننده در مدیریت افسردگی درونگرایی خود برداشتهاید. این فرد حرفهای درکی دربارهی پیچیدگیهای شخصیتهای درونگرا دارد؛ میتواند روش خود را بهطریقی تغییر دهد که مطابق با نقاط قوت و نیازهای شخص درونگرا باشد. شاید وقتی بفهمید رواندرمانگرتان به ترجیح شما برای تنهابودن و تفکر و تأملکردن احترام میگذارد و شما را مجبور نمیکند خودتان را با هنجارهای برونگرایی تطبیق دهید، احساس آرامش کنید.
مرزها را مشخص کنید
یکی از کارهای ضروری که درونگراها باید برای مدیریت افسردگی خود انجام دهند این است که بهشکلی مؤثر دربارهی نیازشان به داشتن فضا و زمان شخصی به افراد موردعلاقهشان توضیح دهند. شاید شما در جایگاه فردی درونگرا گاهی در تنهایی آرامش خود را به دست بیاورید، بهویژه برای اینکه بتوانید سلامت روانی خود را مدیریت کنید. بیانکردن این نیاز به شما اجازه میدهد بتوانید مرزهای سالمی تعیین کنید و از تعادل هیجانی خود محافظت کنید.
یادداشتهایی روزانه دربارهی احساساتتان داشته باشید
افکار و احساسات خود را بنویسید تا بتوانید هیجاناتی را که قادر نیستید بیان کنید پردازش و آزاد کنید. اگر مشکلاتی را که با افسردگی خود دارید بنویسید، این کار میتواند ابزاری خصوصی برای بیان هیجاناتتان به شما بدهد تا بتوانید دنیای درونی خود را کشف کنید. نوشتن، چه خاطرهنویسی و چه شعر، میتواند ابزاری برای تصفیه و کشف هیجانها در اختیار شما قرار دهد تا بهاینترتیب افکار خود را پاک کنید و پیشرفت وضعیت روحی خود را مستند کنید.
مراقبهکردن با ذهنآگاهی
انجامدادن تمرینات مراقبه برای درمان افسردگی ابزاری قدرتمند برای مدیریت پیچیدگیهای افسردگی درونگرایانه در اختیار شما قرار میدهد. مراقبه شامل مشاهدهی بدون قضاوت افکار و هیجانات هم میشود و درعینحال متمرکزکردن توجه به زمان حال را نیز تشویق میکند. شما در جایگاه فردی درونگرا ممکن است افکاری منفی را نشخوار کنید. این تمرینها موازنه را به شما برمیگرداند؛ زیرا سبب میشود بتوانید خود را از خودانتقادی و نگرانی دور کنید. شاید در شروع مفید باشد چند ویدئوی مراقبه را در یوتیوب تماشا کنید یا از اپلیکیشنهای مراقبه مانند Calm App استفاده کنید تا راهنماییهای بیشتری دریافت کنید. هرچه بیشتر مراقبه را تمرین کنید، در استفاده از آن برای مبارزه با احساسات افسردهکننده مهارت بیشتری به دست میآورید.
در تعاملهای اجتماعی گزینشی عمل کنید
یکی از راهبردهای اساسی برای مدیریت افسردگی در درونگراها انتخاب تعاملهای اجتماعی و اولویتدادن به کیفیت بهجای کمّیت است. درونگراها در پرورش روابط عمیق و معنیدار موفقتر از رابطههای سطحی عمل میکنند. وقتی انرژی محدود خود را روی چرخهی کوچکی از افراد مورداعتماد محدود کنید، میتوانید شبکهای پشتیبان ایجاد کنید که در آن بتوانید واقعاً و بدون ایجاد تعاملهای مکرر نظر خود را بیان کنید.
کمی تنها باشید
تنهابودن میتواند برای درونگراهایی که با افسردگی دستوپنجه نرم میکنند بهشدت مفید باشد. انجام مجموعهای از فعالیتهای الهامبخش در تنهایی مانند خواندن، نوشتن یا انجامدادن تفریحات خلاقانه میتواند راهی برای تجدید قوا و بازسازی هیجانها باشد. در این لحظات میتوانید از درخواستهای دنیای بیرون دور شوید و خودتان را در فعالیتهایی غرق کنید که برایتان لذت و دستاورد به ارمغان میآورد.
چطور میتوان به درونگرایی که با افسردگی درگیر است کمک کرد؟
برای اینکه بتوانید از درونگرایی که با افسردگی درگیر است پشتیبانی کنید به روشی نیاز دارید که به نیاز او به تنهایی و داشتن فضای شخصی احترام بگذارد. برونگراها اغلب برای آرامش به تعاملهای بیرونی نیاز دارند، اما درونگراها میتوانند در ارتباطهایی کمتر و عمیقتر آرامش را پیدا کنند. یعنی باید سعی کنید، بدون اینکه برای حرفزدن به آنها فشار بیاورید، گوشی برای شنیدن در اختیارشان قرار دهید و به اینکه آنها صحبتهای عمیق را به صحبتهای کوتاه ترجیح میدهند احترام بگذارید و به آنها اجازه دهید عواطف و هیجانهای خود را با همان سرعتی که خودشان میخواهند هدایت کنند. در ادامه روشهایی معرفی کردهایم که بهکمک آنها به درونگراهایی که با افسردگی درگیرند کمک کنید:
- گوشی شنوا در اختیار آنها قرار دهید: درونگراها اغلب برای مکالمههای عمیق ارزش قائل میشوند. صبور باشید و به آنها فضا بدهید تا هروقت آماده بودند، و بدون فشار، بتوانند صحبت کنند.
- به نیازشان به تنهابودن احترام بگذارید: شاید لازم باشد زمانی تنها باشند تا دوباره انرژی خود را به دست بیاورند. از آنها پشتیبانی کنید، اما همزمان فضای لازم را هم به آنها بدهید تا بدون احساس فشار تجدید قوا کنند.
- فعالیتهای معنیدار انجام دهید: فعالیتهایی را که دوست دارند و میتوانند آنها را بهتنهایی یا در گروههای کوچک انجام دهند به آنها پیشنهاد کنید. تفریحاتی را به آنها توصیه کنید که آنها دوست دارند و برایشان نوعی احساس موفقیت و لذت ایجاد میکنند.
- منابع خود را محتاطانه و با دقت به اشتراک بگذارید: مقاله، کتاب یا فایلهای ویدئویی دربارهی افسردگی را بهشکلی با ملاحظه با آنها به اشتراک بگذارید. به حریم خصوصی آنها احترام بگذارید و به آنها اجازه دهید با شرایطی که خودشان میخواهند از این اطلاعات استفاده کنند.
- تعاملهایی اجتماعی ترتیب دهید: اگر راحت بودید، فرصتهایی برای ایجاد تعاملهای اجتماعی با تعداد کمی از دوستان نزدیک یا اعضای خانواده تشکیل دهید. کسانی را دعوت کنید که ماهیت درونگرایی را درک میکنند.
- خودمراقبتی را تشویق کنید: با ملایمت به آنها یادآوری کنید چطور از خودشان مراقبت کنند که با شخصیت آنها همخوانی داشته باشد. مثلاً، در یادداشتهای روزانهشان بنویسند یا از روشهای خلاقانه استفاده کنند.
چه زمانی باید کمک حرفهای گرفت؟
اگر غم، ناامیدی یا بیعلاقگیتان ماندگار بود و در زندگی روزمرهتان اثر منفی گذاشته بود، به دنبال کمک حرفهای بروید. اگر راهبردهای کمک به خود مؤثر نبودند، مداخلهی حرفهای ضروری است. رواندرمانگر، روانشناس یا روانپزشک میتوانند درمان علامتمحور را براساس نیازهای شما در اختیارتان قرار دهند. براساس شرایط خودتان، ممکن است درمان شناختیرفتاری (سیبیتی) برای افسردگی یا رفتار درمانیدیالکتیکی (دیبیتی) برای افسردگی را پیشنهاد کنند. اگر احساس میکنید نمیتوانید از تخت بیرون بیایید یا اصلاً علاقهای به زندگی ندارید، شاید وقتش رسیده باشد داروهای ضدافسردگی را امتحان کنید. باید روانپزشکی انتخاب کنید که مورداعتمادتان باشد. خدمات روانپزشکی آنلاین گزینهای عالی برای افرادی است که نمیتوانند خانه را ترک کنند.