چگونه ضعف‌ها می‌توانند زندگی ما را بهتر کنند؟

ضعف‌های نقطه قوت ما هستند
[vc_row pix_particles_check=””][vc_column][vc_column_text]اگر از شما بخواهند نام افرادی را که به آنان علاقه دارید به ترتیب لیست کنید، نام خودتان در رتبه‌ی چندم از این لیست قرار می‌گیرد؟ جدای از اینکه خودتان را نفر چندم قرار می‌دهید، به طور کل، نام خودتان را قرار می‌دادید یا فراموش می‌کردید که شما هم می‌توانید در این لیست جایی داشته باشید؟ شاید بگویید چرا نام‌مان باید در این لیست جایی داشته باشد وقتی که چندین سخنرانی را خراب کردیم، با وجود تلاش‌های بسیار باز هم در کنکور شکست خوردیم، در انتهای یک پژوهش علمی متوجه شدیم مسیر را اشتباه رفته‌ایم و نتایج قابل استناد نیست یا بعد از یک دوره‌ی آشنایی طولانی چیزی جز طرد شدن و غم و اندوه دریافت نکردیم. آیا همچنان می‌شود خودمان را با این همه خرابکاری دوست داشته باشیم؟ دیگران چه؟‌ آیا وقتی بفهمند که ما ضعیف و آسیب‌پذیر هستیم باز هم ما را می‌پذیرند؟[/vc_column_text][vc_column_text]این سوال، همان علامت سوال درونی ماست که به هنگام شروع هر نوع رابطه‌ای ما را دچار یک حالت عدم قطعیت و یک ترس پنهانی می‌کند: ترس از دوست داشتنی نبودن، پذیرفته نشدن و طرد شدن. از طرفی نمی‌توانیم از روابط اجتناب کنیم؛ زیرا، نیاز به متصل بودن به دیگران از ابتدای زندگی با ما بوده است و تا آخر عمر خواهد بود. با این شرایط، آنچه که اتفاق می‌افتد، ورود به روابط همراه با باور سفت و سخت بی نقص بودن؛ بیشترین توان خود را خرج می‌کنیم تا بهترین امتیازها را دریافت کنیم و شرمنده نشویم. در واقع، باور داریم از آن‌جا که به اندازه کافی خوب نیستیم باید تلاش کنیم تا این احساس ضعف را پوشش دهیم، چراکه در آخر تنها یک شرمندگی باقی می‌ماند. این همان چیزی است که برنه براون (محقق و مددکار اجتماعی) در طی تحقیقات خود بر روی شرم به کلیدواژه‌ی آسیب پذیری عاطفی می‌رسد و معتقد است آسیب‌پذیر بودن جز جدا نشدنی از این جهان است.[/vc_column_text][vc_column_text]سوتفاهمی در مورد احساس شرم

شاید اگر در اینجا بگویم وجود شرم ضروری است و کسانی که هیچ‌گاه شرمگین نمی‌شوند در مسیر درستی قرار ندارند، باور کردنی نباشد. بنابراین، برای آن‌که بتوانم این موضوع را ثابت کنم، با این سوال شروع می‌کنم. چرا احساس شرم تا به این حد منزجرکننده‌ است؟ چرا پذیرش این موضوع که همه‌ی ما اشتباه می‌کنیم و ضعف‌هایی داریم سخت و دشوار است؟ به زمان‌هایی که شرمنده شدید خوب فکر کنید. آیا احساسی جز این داشتید که من بد هستم؟ طبیعی است که از شرمگین شدن بدمان بیاید؛ بنابراین، تمام تلاش خود را می‌کنیم تا شرمنده نشویم و دقیقا نقطه‌ی شروع رشد و پیشرفت ما از اینجاست. اگر قرار باشد شرمنده نشویم، هیچ‌گاه تصمیم نمی‌گیریم برای بازسازی آن‌چه که شکستیم تلاش کنیم؛‌ بنابراین، احساس شرم که از احساس آسیب پذیری عاطفی ناشی می‌شود باعث پویایی ما می‌شود که از قضا، این اتفاقات خوب در نتیجه‌ی یک احساس بد حاصل می‌شود.[/vc_column_text][vc_column_text]می‌خواهم خودِ خودِ خودم باشم!

می‌دانم که هنوز نتوانستم آن‌گونه که لازم است از احساس شرم به عنوان یک منبع کمکی خوب دفاع کنم، چراکه شاید فکر می‌کنید این احساس بیش از حد تلخ و منزجرکننده است که بتواند کمک‌کننده و مفید باشد. در واقع، آن چیزی که در نشان دادن ضعف‌هایمان به دیگران می‌پردازیم، گران تمام می‌شود؛ اینکه دیگر سزاوار ارتباط نخواهیم بود. پس بهترین راه حلی که در چنین شرایط به نظر می‌رسد آن است که خود واقعی‌مان را تحریف شده وارد یک رابطه می‌کنیم و تا جایی که بشود نمی‌گذاریم دیگران بدانند ما نیز در زندگی با مشکلات زیادی سر و کله می‌زنیم. اما واقعیت آن است که ترس ما از عدم شایستگی مانع شکل‌گیری ارتباط می‌شود. دکتر برنه براون در تحقیقات خود با دو گروه از افراد کاملا متمایز آشنا شد:‌ گروه اول، افراد با احساس شایستگی و گروه دوم، افراد بدون احساس شایستگی. چیزی که در افراد با احساس شایستگی وجود داشت، یک حس عمیق و قوی از این موضوع که دوست داشتنی و سزاوار عشق هستند اما گروه دوم در این موضوع نسبت به خود تردید داشتند. از دیگر ویژگی‌های گروه اول می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱) احساس شجاعت: در این افراد این شجاعت وجود دارد که نقص و ناکاملی خود را بپذیرند.
۲) حس دلسوزی:‌ این دسته از افراد با خودشان مهربان هستند و در مواقع ناکامی دلسوز خود می‌شوند.
۳) خود واقعی: آنان از آنچه که فکر می‌کردند باید باشند دست برداشتند تا به کسی که هستند تبدیل شوند.
۴) آسیب پذیری: به طور کامل پذیرای آسیب پذیری ذاتی خود هستند و می‌دانند آسیب پذیری آن‌ها را زیباتر می‌کند.

[/vc_column_text][vc_column_text]بنابراین، به طور کلی، عامل افتراقی بین این دو گروه، در پذیرش آسیب پذیری است. یک باور عمیق در گروه اول وجود دارد که باعث می‌شود دایما خود را در یک احساس ناامنی از طرد شدن و دوست داشتنی نبودن ببینند. آسیب پذیری موضوعی است که در همه وجود دارد، همه‌ی ما نقطه ضعف‌هایی داریم اما چرا باید بخاطر اعتراف به وجودشان، دیگر دوست داشته نشویم؟ اینکه گاهی جلوی دیگران گریه کنیم و بگوییم شکست خورده‌ایم، برای برخی افراد بهای زیادی دارد. اینکه با وجود تلاش بسیار نتوانیم نمره‌ی قبولی در درس معلم مورد علاقه‌مان کسب کنیم و باعث شود کمتر از دانش آموز قوی کلاس مورد توجه قرار بگیریم. این‌ها باعث می‌شود بین دو چیز کاملا غیر مرتبط (دریافت محبت و اعتراف به آسیب پذیری)، ارتباط شکل بگیرد: به شرطی به تو توجه، عشق و محبت می‌دهم که موفق شوی. این باعث می‌شود که برای به دست آوردن توجه و محبت، دیگر خود را سزاوار ندانیم بلکه برای به دست آوردنش، با تردید، تلاش کنیم. البته که اشتباه کردن موضوعی نیست که به طور کل آن را نادیده بگیریم؛ افراد با شایستگی بالا آموخته‌اند اشتباهات را جبران کنند و می‌دانند این ربطی به این ندارد که دیگران او را طرد خواهند کرد. عوامل متعددی در اینکه چه می‌شود افراد در احساس دوست داشتنی بودن خود تردید می‌کنند، وجود دارد:‌ از نوع سبک دلبستگی ما با والدین‌مان تا ایده‌آل‌گرایی جامعه. همان‌طور که اشاره شد، افراد با شایستگی پایین، آسیب پذیری خود را انکار، یا به اصطلاح دکتر براون، بی حس می‌کنند و این کار از طریق نادیده گرفتن احساسات منفی و سرکوب آن‌ها اتفاق می‌افتد. رفتارهایی همچون اعتیاد، سرزنش خود و دیگران، ایده‌آل سازی برای خود و دیگران و وانمود کردن و همرنگی با دیگران. «همه‌ی ما کامل نیستیم و به شکل ذاتی باید برای جبران و تکمیل نقص‌هایمان تلاش کنیم اما با این حال سزاوار دوست داشته شدن هستیم»، جمله‌ای است که بسیاری از سوتفاهمات در مورد خودمان را حل می‌کند. در اینجاست که شرمندگی ناشی از اشتباه به جای آنکه در مورد خوب بودنمان ابهام ایجاد کند، نقطه‌ی شروع تغییر و رشد نقص می‌شود و برای این‌ کار، به اندازه‌ی لازم و کافی به فرد فشار وارد می‌کند؛ همچون استرس که وجود مقداری از آن باعث هشیاری و جدی گرفتن موضوع می‌شود اما فشار بیش از حد و مزمن شدن آن آسیب‌زا خواهد بود.[/vc_column_text][vc_column_text]به وقت بغل کردن خود

قبل از هر چیز،‌ باید بدانیم، چه خودمان چه دیگران، زمان‌هایی که اشتباه می‌کنیم و یا در موضوعی احساس ضعف می‌کنیم، یعنی روان ما به آن موضوع حساس شده ‌است. بنابراین، سرزنش کسی که خودش از این بابت اطلاع دارد، چه سودی دارد جز حساس کردن بیشتر نقطه‌ی دردناک و در نهایت آزار بیشتر؟ حتی بدن ما به شکل خودکار به دست شکسته نمی‌گوید چرا حواست را جمع نکردی تا آسیب نبینی، بلکه تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا به بهبودی‌اش کمک کند. همدلی پادزهری است که به آن در چنین شرایطی نیاز داریم. اینکه نشان دهیم با چهل سال سن امکان دارد به هنگام بستنی خوردن مقداری از آن را روی لباسمان بریزیم، باعث می‌شود کودکان متوجه شوند بزرگترها هم گاهی خجالت می‌کشند، آن‌ها هم اشتباه می‌کنند، و این صرفا برای کودکان نیست. متاسفانه چیزی که در کودکی‌ها شاهد آن هستیم این است که به جای نشان دادن راه جبران اشتباهات و ضعف‌ها، یا در غیر این صورت همدلی با آن، افراد سرزنش شده و در باتلاق احساس شرم‌شان رها می‌شوند. دکتر براون در این زمینه کتاب‌های روانشناسی متعددی همچون «شجاعت در برهوت»، «با اقتدار برخاستن؛ آن‌هم وقتی زمین خورده‌ایم و تنهاییم» و «موهبت کامل نبودن» به شما می‌آموزد تا شجاعت پذیرش آسیب پذیری خود را پیدا کنید و به جای سرزنش و فرو رفتن در باتلاق احساس شرم، دوباره شروع کنید و تغییر کنید،‌ با خود کنار آمده، آرام باشید و خود را در آغوش بگیرید. حتی اگر کسی به یاری شما نشتافت، خودتان اولین کسی باشید که تسکین‌تان می‌دهد. بنابراین، بیاموزید شما با تمام کاستی‌ها و ضغف هایی که خودتان بیشتر از هر کسی به آن آگاه هستید، باز هم دوست داشتنی و کافی هستید.[/vc_column_text][vc_column_text]معرفی موهبت کامل نبودن

نیاز نیست همه ما همه ویژگی‌های یک انسان کامل را داشته باشیم تا بتوانیم در زندگی احساس خوبی را تجربه کنیم. بلکه همین که بتوانیم نقص‌هایمان را بشناسیم و آن‌ها را بپذیریم و در کنار دوستان و آشنایان قابل اعتمادمان حتی آن‌ها را بازگو کنیم تا آرامش بیشتری را تجربه کنیم. در واقع در کتاب موهبت کامل نبودن برنه براون به ما یاد می‌دهد از کامل نبودن و ضعف‌هایمان برای قوی‌تر بودن استفاده کنیم و این تنها راه پایدار خوشحالی است.[/vc_column_text][vc_column_text]معرفی شجاعت در برهوت

برنه براون در شجاعت در برهوت به ما یاد می‌دهد که چگونه در عصری که همه چیز قطبی است و یا خوب است و یا بد، بتوانیم معنای واقعی حس تعلق را دوباره بفهمیم. برنه براون در این کتاب هم با ترکیب داستان‌سرایی و صداقت توانسته مسیر رسیدن به تعلق را به ما نشان دهد. براون در این کتاب می‌گوید که ما در عصری زندگی می‌کنیم که زندگی‌هایمان از هرگونه ارتباط معنوی تهی است و برای همین او به ما راهکارهایی می‌دهد که بیشتر بتوانیم به زندگی احساس تعلق کنیم. او در این کتاب می‌نویسند: «غلب سعی می‌کنیم آن را با همرنگی با جماعت و جلب تأیید دیگران کسب کنیم؛ اما این‌ها نه‌تنها جانشین‌هایی توخالی برای تعلق‌اند، بلکه اغلب، موانعی در برابر آن هستند. تعلق واقعی، تنها وقتی روی می‌دهد که خودِ ناکامل و واقعی‌مان را به دنیا نشان بدهیم. ازاین‌رو امکان ندارد حس تعلق ما بیش‌تر از سطح خویشتن‌پذیری‌مان باشد.»

براون در این کتاب به ما کمک می‌کند شجاعت و شفافیت لازم برای بازگشت به مسیر خودمان و حضور در جمع دیگران را یاد می‌دهد. «برهوت جایی بی‌رمق و غیرقابل پیش‌بینی است، این فضا خطرناک و ترسناک است، اما از دل همین برهوت است که ما دوباره شجاعتمان را باز می‌یابیم و حس تعلقمان را پیدا می‌کنیم.»[/vc_column_text][vc_column_text]معرفی با اقتدار برخاستن؛ آن هم وقتی زمین خورده‌ایم و تنهاییم

در کتاب قبلی برنه براون از اهمیت شجاعت در بازیابی خود و استعدادهای نهفته‌مان در این عصر پر سر و صدا گفت. اما الزاما همیشه هم شجاعت خوشی به همراه ندارد. آن روی دیگر سکه شجاعت، شکست است. وقتی شجاعت به خرج می‌دهیم و در راهی قدم می‌گذاریم، ممکن است شکست هم بخوریم. در کتاب «با اقتدار برخاستن» برنه براون فرایند زمین خوردن و برخاستن را با جزییات کامل بررسی می‌کند و تمام احتمالات و مسایلی را که ممکن است سر راهتان قرار گیرد، ارایه می‌کند.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *